💙 حافظ قرآن
🌸 از ۴ سالگی شروع به حفظ قرآن کرد و تا ۸ سالگی کلاس میرفت و کلی مقام به دست آورد! کمکم که وارد عرصههای جدیدی میشد سعی کردیم بریم کلاس های بهتری ثبتنامش کنیم تا سطحش حرفهایتر بشه و وارد عرصه بینالمللی بشه! پس از کلی تلاش یکی از استادهای برجسته رو پیدا کردیم و با کلی هزینه واسش تو کلاس این استاد ثبتنام کردیم! تقریباً از ۱۰ سالگی وارد کلاس این استاد شد!
🌸 وقتی وارد این کلاس شد روزبهروز متوجه میشد آموزشهای قبلی و حفظی که انجام می دادن بینالمللی نبوده! همین که متوجه شد، کمکم تو مسابقات متعددی شکست خورد و انگیزش رو از دست داد! انگار سرخورده شده، هی میره کلاس هی قطع می کنه، دوباره بعد مدتی از نو شروع میکنه! الان ۱۶ سالشه و مدام بهم میگه: عمرمو هدر دادی، چرا از اول منو جایی بردی که توانایی لازم رو نداشتن؟
🌸 همش حسرت اینو می خوره که چرا اینهمه سال عمرش هدررفت، هیچ انگیزهای واسه حفظ نداره و مدام بهم ایراد میگیره و منو زیر سؤال میبره که چرا این کارو نکردی چرا اون کارو نکردی؟ والله من هدفم آموزش قرآن بود، الانم از جهتهای دیگه مثل تجوید و اینجور چیزا خیلی خوبه ولی کلاً نسبت به این قضیه بیانگیزه شده! اونی که تو ذهن این پسر شکلگرفته چیه؟ چرا اعتراض می کنه؟
🌸 بچه تو سن ۴ سالگی وقتی بهخاطر یکسری حفظ اطلاعاتی مثل قرآن یا هر چیزی دیگه مورد تشویق قرار می گیره، مقام میاره و کلی تو دید کوچیک و بزرگ، بزرگ میشه، ساختار ذهنیش اینطور میشه «من در کودکی با حفظ قرآن تونستم مقام بیارم یعنی یه کاری کردم که خیلیا از جمله بزرگترا هم نمیتونستن بکنن» این گزاره باعث میشه مدام دنبال این باشه که تو این زمینه تشویقهای بیشتری بشه، مقامهای بیشتری بیاره و توانایی بیشتری رو نشون بده! این حالت ذهنی اونه!
🌸 حالا شما فرض کنید وقتی این حالت ذهنی شکل گرفت تازه متوجه میشه که قبلیها کشک بوده، اشتباه کرده و تازه از اول باید یه سری نکاتی رو یاد بگیره سرخوردگی بهخاطر همین حالت و ساختار ذهنیه! در واقع این شکست نیست که اونو سرخورده میکنه، اون حالت ذهنیه که باعثش میشه! تو دوره کودکی کارایی میکرد که خیلیا نمیتونستن، بهخاطر همین مدام دنبال اینه که تشویق بشه و تواناییهای بیشتری نشون بده، حالا که شکست میخوره یعنی «عجز»، «اولین ناتوانی»، دیگه اون آموزشهای قبلی نمیتونه تشویقهای بیشتری درست کنه!
🌸 این حالت سرخوردگی ناشی از این حالت ذهنی تو قالب اعتراض و بهانهجویی از رفتار والدینش ظهور پیدا می کنه! چون اصلاً خصوصیت دوره ۱۶ سالگی همینه که از رفتار والدین بهانهجویی کنه و اعتراض کنه! حالا هرکسی به یه صورتی! این پسر هم بهخاطر حالت ذهنیش تو این زمینهٔ قرآن، داره از رفتار مادرش ایراد میگیره «چرا منو نبردی یه جای بهتری ثبت کنی؟»
🌸 پس اصل اعتراضش نگرانکننده نیست، حالا اگه این نبود یه جور دیگه اعتراض میکرد! مهم اون شکسته که مخالف اون حالت ذهنیه! پس باید حالت ذهنی نوجوان تغییر کنه یعنی مادر باید بهش بفهمونه که «بعضی وقتا هست که انسان ممکنه شکست بخوره و همیشه همه چیز برمدار اون نمیچرخه» اما باید چطور اینو بهش بفهمونه؟
🌸 اصلاً از موضع دفاع از کار خودش حرف نزنه، مثل یه رفیق بیاد دلیل کارشو توضیح بده. دونه دونه بشینه واسش توضیح بده و بهش بفهمونه که هر کاری واست کردیم، چون دوسِت داشتیم و از طرفی نگران آیندت بودیم «با پدرت کلی تو زمینههای مختلف سؤال کردیم که واست چیکار کنیم؟ آخر به این نتیجه رسیدیم که واسه قرآن تو این مؤسسه ثبتنامت کنیم، هر جا به ذهنمون میرسید پرسوجو کردیم، خیلی دوست داشتیم که با قرآن مأنوس بشی، درعینحال نگران آیندت هم بودیم ولی هدفمون این بود که تو بهترین جایی که به نظرمون رسید ثبتنامت کنیم! حالا نشده هیچ عیبی نداره به جاش یه جای دیگه جبران میکنیم.»
🌸 بازم ممکنه اعتراض کنه؟ هیچ اشکال نداره و نیاز نیست موضع بگیرید، تو اینجور مواقع باید عاطفه بده و بیشتر دلیل کار خودشو توضیح بده! در واقع این مادر دیگه باید از اون گذشته و کیفیتی که تو قرآن داشت دست بکشه و از الان شروع کنه، الان فرزندشو در نظر بگیره و اصلاً نگران این نباشه که فرزندم چی بود حالا چی شد؟ یکی از کارهای جبرانی اینه که تو کارهای تیمی مثل فوتبال یا هر ورزش گروهی دیگهای حمایتش کنن و واسش سرمایهگذاری کنن!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران